سکوت شب
دلمان خوش است که مینویسیم ... همــــه چیـــز را ... دلگیر مباش ، دلت که گیر باشد رها نمی شوی ؛ خداوند بندگان خود را با آنچه به آن دل بسته اند می آزماید !! ...... کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد ! من که نه سنگ بودم نه کوه من چرا تنها شدم ؟ زندگـــى يعنــى: عشق کلمه ای است مقدس ، آنرا آلوده نکنید...... -تو نیستی … &&&&&&&&&&&&&&& اونقدکه ماتوایران شاخ داریم تودنیاگاونداریم...والا.... عشقت باید تو بغلت باشه محکم تو سینه خودت فشارش بدی تا نفسش بند بیاد جیغ بکشه دور... خودت بچرخی و بچرخونیش این قدر بچرخی ... این قدر بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ... تا سر هردوتونگیج بره پهن شید رو زمین بعد چشماتونو ببندید دنیا دور سرتون بچرخه ... بچرخه ... بچرخه ... بعد خوشحال باشی که چقدر زورتون زیاده که تونستین دنیا به این بزرگی رو بچرخونین دو نفری..! دلم ميخواهد شب باشد، من باشم و تو ... به خيالم تو خواب باشي ... نگاهت كنم، آرام ببوسمت... نوازشت كنم... و آرام بگويم دوستت دارم ... و تمام حرفهاي دلم را كه وقتي نگاهم ميكني نميتوانم بگويم عاشقانه نجوا كنم... و تو در سكوت بشنوي و از عشقم سر كيف شوي ، اما ... چشمانت را باز نكني و به خيالم خواب باشي... ! من هم به خيالت ندانستم كه بيداري ... ! كلاغ و طوطي هر دو زشت و سياه افريده شدند خدایا حکمت قدمهایی را که برایم بر میداری آشکار کن تا درهایی را که به سویم زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
من در میان مردمی هستم
و دیگــران می خـواننــد ...
و عــده ای می گـوینــد ؛
آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...
و بعضــی مـی خنــدنـد ...
دلمــان خـوش اســت ... !
به لــذت هــای کــوتـاه ...
به دروغ هــایی که از راســت ...
بـودن قشنــگ تـرند ...
به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند ...
یـا کســی عاشقمــان شــود ...
با شــاخه گلی دل می بنــدیـم ...
دلمــان خـوش می شــود ...
به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ...
و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود ...
چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم ...
و چــه ســــاده می شـکــنیم ...
بخنــد هرچنـد كه غمگينــى
ببخش هرچنـد كه مسكينــى
فرامــوش كن هرچنـد كه دلگيــرى
اينگونه بودن زيباســت هرچنـد كه آسـان نيســت...
و من ترس آن دارم که به این جمله گرفتار شوم :
“هرکه از دیده برفت ، از دل برود
طوطي اعتراض كرد و زيبا شد
كلاغ هم راضي به رضاي خدا بود
اكنون طوطي در قفس است و كلاغ آزاد
میگشایی ندانسته نبندم و درهاییکه به رویم میبندی به اصرار نگشایم.
و دلم بس تنگ است
باز هم میخندم
آنقدر میخندم كه غم از روی رود…!
زندگی باید كرد
گاه با یك گل سرخ
گاه با یك دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بیپایان…! ! !
دلش میخواد برای یکی تــــــــک باشه
دلش میخواد یکی فقط نــوشته های اون رو بــخونه
دلش میخواد یکی فقط به اون اِس اِم اِس بِــده
دلش میخواد یکی فقط نگَران حالِ اون بــشه
دلــش میخــواد اون یِــکی
تـــــــــ♥ـــــــــو
بـــــاشی ...
که مثل همیشه نیستی
که باورشان نمیشود تنهایم
میگویند خوش به حالت که خوشحالی
نمیدانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست
برای دوست داشتن من
قالب جدید وبلاگ پيجك دات نت |